خدیجه

خدیجه مصدق

زنده یاد خدیجه مصدق در ۲۵ آذرماه ۱۳۰۲، مطابق با ۱۷ دسامبر ۱۹۲۳، در تهران به دنیا آمد و روز ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۲، مطابق با ۱۹ مه ۲۰۰۳، دیده از جهان فروبست.

Khadije Mossadegh

بیماری خدیجه در سال ۱۳۱۹ بر اثر شوک شدید عصبی كه مشاهدهُ عینی بازداشت خودكامهُ پدر و شرایطی كه ماُموران شهربانی وقت با قهر و غلبه و خشونت ایشان را به زندان منطقهُ كویری بیرجند اعزام میكردند بوجود آمد: چرا كه علاقهُ عمیقی به پدرش دكتر محمد مصدق داشت.

من شخصاٌ دركنار او شاهد این صحنه بودم. با اطلاعی كه دوستی از صاحبمنصبان شهربانی به دائی اینجانب مهندس احمد مصدق رسانده بود، همراه ایشان و مادرم ضیاء اشرف، خدیجه و من به شهربانی شتافتیم و پشت شمشادهای مشرف به در بزرگ ماشین رو پشت محوطهُ شهربانی، شاهد این صحنهُ تاُثرانگیز شدیم.

روایت دیگری در ذكر این ماجرا، از كتاب خاطرات دائی دیگر بنده، دكتر غلامحسین مصدق، نقل شده است كه به علت سهو راوی و ویراستار از دقت لازم برخوردار نیست.

در راه بازگشت به منزل حال خدیجه شدیداٌ دگرگون شد و از آن پس متاٌسفانه حالت عصبی و پریشانی وی، ادامه یافت.

بر اثر شیوهُ خشن معالجهُ پریشانی و افسردگی (دپرسیون) عمیق، در تهران آن زمان (شوک الكتریكی و تزریق بی پروای انسولین)، و زندانی بودن پدر، احوال خدیجه به تدریج به وخامت گرایید.

با پایان جنگ جهانی دوم و باز شدن راه اروپا در سال ۱۹۴۷ برای تحصیل عازم سویس شدم. چندی بعد خدیجه و خانم ضیاءالسلطنه مادر بزرگم نیز به منظور معالجهُ وی به من پیوستند.

خدیجه در آسایشگاهی واقع در نیون (نزدیک ژنو) و سپس در آسایشگاه دیگری در نوشاتل در شرایطی مناسب، با داشتن پرستار مخصوص، تحت مراقبت پزشگی و معالجه، قرار گرفت.

نوسانهای روانی خدیجه به صورتی بود كه پزشکان نوشاتل با امید به بهبود طی چند سال به معالجه پرداختند اما بالاخره عملی كه پزشگان نوشاتل مناسب حال خدیجه نمیدانستند در برن انجام شد. خدیجه پس از جراحی نا موفق و بعدها مردود « لوبوتومی » زنده ماند، اما برایش زمان متوقف شد و بقیه عمر محكوم به ماندن در آسایشگاه گردید.

دربازگشت به آسایشگاه پِرِفارژیه (Prefargier) كه مؤسسه ای معظم و شناخته شده بود تا مقطع انقلاب با داشتن پرستار خصوصی به نام مادموازل بوم (Baum) كه میتوانست سالی دو بار همراه وی به تعطیلات و گردش برود، درآسایش و رفاه اما سكون و سكوت خویش زندگی كرد.

هر هفته نامه ای كوتاه حاكی از سلامت فامیل از طرف مادرم یا من همراه با مبلغ پنجاه فرانک سویس جهت پول جیبی برای او ارسال میشد. خدیجه نیز نامه ها را به فارسی پاسخ داده و هر از چندگاه نیز كارتی كوتاه و یكسان برای پدر و مادرش مینوشت، به این سیاق :

"مامان و پاپای عزیزم امیدوارم سلامت باشید. از حال من خواسته باشید سلامتم. ملالی نیست جز دوری شما..."

كه نمونه هایی از نامه ها در آرشیو بنیاد مصدق موجود است.

هر ماه، یک یا دو بار، به دیدار خدیجه به آسایشگاه نوشاتل میرفتم. از دیدنم و دریافت هدایا خوشحال میشد ولی نمیخواست از پدر و مادرش صحبت شود، و اگر در سویس نبودم دوستان سویسی ام به جای من به او سر میزدند. از گفتگو خسته میشد. لذا، بنابر تجربه ناشی از شرایط روانی او، قرار بر این شده بود، حتی الامكان، كسانی كه به دیدارشان عادت نداشت، از او عیادت نكنند. او شكلات دوست داشت و سیگار میكشید كه مرتب برایش ارسال میشد.

با برهم ریختن اوضاع در ایران وشروع جنگ ایران و عراق وضع خدیجه نیز مختل شد. عایدی او، اجاره بهای دو ساختمان بود كه كاملاً وصول نمیشد: دو ساختمانی كه دكتر مصدق برای پرداخت هزینه های او خریده بود كه پس از خدیجه بنا بر سند مالكیت به عنوان مال وقف به بیمارستان نجمیه برسد. به علاوه، دكتر مصدق طی وصیت نامه ای رسمی ولایت خدیجه را، به ترتیب سن، بر عهدهُ اولاد خود قرار داده بود كه سپس، به همان ترتیب، برعهدهُ نواده اش قرارگیرد. پس از وفات ایشان، مادرم خانم ضیاء اشرف ولایت را به عهده گرفت و نهایتاً با درگذشت بقیهُ اولاد برعهدهُ من قرارگفت.

بالا رفتن بی قاعدهُ قیمت ارز هم قوز بالای قوز شد. به آسایشگاه پرفارژیه بدهكار شدیم. در این میان مادموازل بوم نیز فوت كرد و خدیجه همدم شفیق خویش را از دست داد. با نبود امكان مالی استخدام جایگزین میسر نشد. لذا خدیجه با سایر بیماران بیش از گذشته محشور شد.

از آن پس نیز عواید خدیجه تا پایان عمر، با مشكل وصول میشد و كافی هم نبود، از این رو من شخصاٌ مخارج حوائج شخصی و هزینه های او را كه بر ذمهُ من بود، پرداختم.

ژنو هجدهم آوریل ۲۰۱۲ / بیست و نهم فروردین ۱۳۹۱
عبدالمجید بیات مصدق

Mossadegh
Pages d'histoire d'Iran

Mosssadegh pages d histoire d Iran

Adbol Madjid Bayat Mossadegh
Éditions Geuthner - 2012

اطلاعات بیشتر